معنی پیمان معادی

حل جدول

پیمان معادی

کارگردان فیلم برف روی کاج ها

از بازیگران فیلم قصه‌ها

از بازیگران فیلم ملبورن


فیلمی بابازی پیمان معادی

کمپ ایکس ری


فیلمی از پیمان معادی

برف روی کاج ها

برف روی کاجها

لغت نامه دهخدا

معادی

معادی. [م ُ](ع ص) دشمنی کننده. مقابل موالی.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشمن دارنده. خصومت کننده ٔ دشمن. عدو:
سرش رسیده به ماه بر، به بلندی
و آن معادی به زیر ماهی پنهان.
رودکی.
مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان.
بهرامی(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
به هر جنگ اندرنخستین تو کردی
زمین را ز خون معادی معصفر.
فرخی.
نزول مرگ باشدبر معادی
سر شمشیر او روز نزالا.
عنصری(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
چون روز ببینند این معادی را
هر کس که بر او خردش بگمارد.
ناصرخسرو.
چو چرخ گردان بر تارک معادی گرد
چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب.
مسعودسعد.
گاه از برای قهر معادی به چنگ تو
آن آبدار پرگهر تابدار باد.
مسعودسعد.
بکش به گرد معادی دین سکندر وار
بزرگ حصنی سخت استوار از آتش و آب.
مسعودسعد.
برق مانند بر معادی زن
ابر کردار بر موالی بار.
مسعودسعد.
عیش تو خوش و ناخوش از او عیش معادی
کار تو نکو وز تو نکوکار موالی.
سوزنی.
شکر و حنظل ز کین و مهر تو پیدا شدند
بر موالی شکری و بر معادی حنظلی.
سوزنی.
چو خورشید زر افشانم ز نور و نار با بهره
موالی را همه نورم معادی را همه نارم.
سوزنی(دیوان چ شاه حسینی، ص 69).
معادی مبادت و گر چاره نبود
مبادی تو هرگز به کام معادی.
انوری(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
جز بخیلان را مروب و جز لئیمان را مبند
جز معادی را مکوب و جز موالی را مپای.
خاقانی.
خواجه ٔ امام اجل همام... در مسند فضایل مستند افاضل باد، موالی او کالسراج المنیر در صدر بساط کرامت و معادی او کالفراش المبثوث در صف نعال آفت.(منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 116). فرزند مرا از قصد دشمن حمایت کرد و از مکر معادی رعایت نمود.(سندبادنامه ص 153).
و رجوع به معادات و معاداه شود.


معادی شکن

معادی شکن. [م ُ ش ِ ک َ](نف مرکب) معادی شکننده. دشمن شکننده. شکست دهنده ٔ دشمن:
مهتر چنین باید موالی نواز
مهتر چنین باید معادی شکن.
فرخی.
و رجوع به معادی شود.


معادی شکر

معادی شکر. [م ُ ش ِ ک َ](نف مرکب) شکرنده ٔ معادی. شکارکننده و شکننده ٔ دشمن:
شاه بادی و توانا و قوی تا به مراد
گه ولی پروری و گاه معادی شکری.
فرخی.

فرهنگ فارسی هوشیار

معادی

دشمنی کننده دشمن ‎ (اسم) دشمنی کننده، (صفت) دشمن عدو: سرش رسیده بماه بر ببلندی وان معادی بزیر ماهی پنهان. (رودکی)

فرهنگ عمید

معادی

دشمنی‌کننده،


پیمان

قول‌وقراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند، شرط،
قرارداد،
[قدیمی] عهد، بیعت،
* پیمان بستن: (مصدر لازم) عهد بستن و قول‌وقرار گذاشتن برای انجام دادن کاری،
* پیمان ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پیمان بستن
* پیمان کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پیمان بستن
* پیمان گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] عهد گرفتن، قول گرفتن،
* پیمان نهادن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پیمان بستن

فرهنگ فارسی آزاد

معادی

مُعادِی، دشمنی کننده، دشمن،

فرهنگ معین

معادی

(اِفا.) دشمنی کننده، (ص.) دشمن، عدو. [خوانش: (مُ) [ع.]]

عربی به فارسی

معادی

دشمن , خصومت امیز , متخاصم , ضد

معادل ابجد

پیمان معادی

228

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری